مهدخت دختر اردیبهشتمهدخت دختر اردیبهشت، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

دختر اردیبهشت

مهدخت میان دو دلبر

مهدخت در یک عروسی میان دو دلبر مانده که با کدام از این دو جوان رشید بازی کند و دل کدام را به دست بیاورد یکی باربد نوه عموی پدری که روی مبل نشسته و دیگری پرهام پسر عمه جان.   ...
21 شهريور 1392

شن بازی مهدخت و پریناز

مهدخت و پریناز  (دختر عمو) دارن با وسایل شن بازی که بابا مرتضی خریده بازی میکنند. مهدخت  داره با مایوی که خاله ساعده خریده پز میده. مگه نه مهدخت؟ میگه nnaaaaaaa یعنی آره به زبان مهدختی       ...
3 شهريور 1392

مهدخت به مشهد می رود

مهدخت در خرداد سال 92به مشهد مقدس رفت همراه بابا و مامان و خاله بهاره کلی هم بهش خوش گذشت اینجا هم بغل بابا مرتضی در صحن انقلاب حرم امام رضا(ع) ...
20 خرداد 1392

جشن تولد یک سالگی مهدخت

تولد مهدخت رو در تاریخ 3/3/92 در سالن گرفتیم جای آنها که نبودن خالی کلی  بهش خوش گذشت تازه اصلا اذیت نکرد خانم خانم بود. مهدخت ما یک ساله شد و تم جشن تولدش کفشدوزک بود     اینم عکس آرزو جون دختر دایی مهدخت که آمده بود تولد مهدخت اینجا هم مهدخت و پریناز(دختر عموی مهدخت) با هم عکس یادگاری گرفتن و دوستان مهدخت که زحمت کشیدن و آمدن تولد دوستشون مهدخت و عکس یادگاری انداختن و این هم تزئینات تولد که مامان و خاله آزاده و بهاره برای درست کردنش خیلی زحمت کشیدند.   ...
3 خرداد 1392

مهدخت رانندگی می کند

بابا و مامان ودایی مجتبی و خاله شکوه تصمیم میگیرند بروند کاشان برای گلاب گیری و اینطور میشه که مهدخت تصمیم میگیره خودش رانندگی کند تا بابایی خسته نشه آخه بابایی برای مهدخت خیلی عزیزه کسی حق نداره به باباش راست نگاه کنه چه برسه به چپ.سط حالا داره نقشه ای که کشیده عملی میکنه تازه سویچ از بابا گرفته چرا وقتی به خواستش رسیده خوشحال نباشه. ...
10 ارديبهشت 1392

مهدخت با گل محمدی

مهدخت ما سه روزش بود که بر خلاف مخالفتهای مامانی(مادر بزرگ) غرق در گل محمدی کردیم آخه مامانی می گفت حساسیت ایجاد میکنه پوست نی نی ما ظریف و لطیفه.ولی من گفتن دیگه چه فرصتی از این بهتر که گل محمدی باشه و مهدخت هم آرام خوابیده باشه. و واقعا  الان دیگه مهدخت بزرگ شده و نمی گذارد که این کارها را انجام بدیم. اینم از عکس مهدخت   ...
27 ارديبهشت 1391

به دنیا آمدن مهدخت

مهدخت در روز یکشنبه ساعت ١٨ و ٤٠ دقیقه بدنیا آمد در بیمارستان خاتم النبیاء تهران  خاله شکوه و خاله سمانه و خاله بهاره. دایی مجتبی و عمو ناصر و پریناز و خاله ساعده  آمدن بیمارستان پریناز اولین بچه ای بود که مهدخت و بغل کرد شب خاله سمانه پیش مهدخت و مامانش موند تا صبح مهدخت صدا نکرد که ترسیدیم چیزی نشده باشد. این هم اولین عکس بعد از بدنیا آمدن مهدخت   اینم از ناف مهدخت که مامانش یادگاری گذاشته کنار   اینم از خانمی ما که مرخص شده و با خاله بهاره و خاله محیا سوار ماشین شدن مهدخت شکمو هر چی به دهانش نزدیک می شد میخواست که بخوره خاله بهاره هم که کلی برای تزئین خونه زحمت کشی...
24 ارديبهشت 1391